یاسین پسر باهوش مامانی و بابایی
سلام همه وجودم
الان که این مطالب رو دارم برات مینویسم تو مهد کودکی و منم خونه هستم و بابایی اومده دنبالت .
عزیزم این روزها خیلی بامزه شدی و صحبت کردن رو یاد گرفتی و اسم همه چیزها رو میدونی و تکرار میکنی و بیشتر از همه چیز این من رو خوشحال میکنه که بهم میگی دوست دارم .این کلمه رو تازه یاد گرفتی
عشق من تو خیلی مهربونی و همش ما رو میبوسی و نازمون میکنی و محبت خودت رو به ما نشون میدی .یاسین من با تو بودن دنیایی داره وقتی سر کار هستم انتظار اون لحظه رو میکشم که بیام دنبالت و ببینمت وبغلت کنم و ارامش بگیرم و تنت رو بو کنم .و با این کار خستگی کار یادم میره.
عزیزم وقتی با تو هستیم ما رو سرگرم میکنی که اصلانمیدونیم که ساعت چه جوری میگذره .
دوست دارم عزیز دلم .الان که از مهد میای میگی که ببریمت پارک و کفشهات رو در نیاورده به سمت دوچرخت میشی و کلمه پارک رو تکرار میکنی .پس عزیزم میرم که حاضر شم که اومدی ببریمت عشق وحال
عاشقتیم.