مهمونی خونه مانی جون
دلیل بودن من
سلام پسر ناناز مامانی
الان که این مطالب رو برات مینویسم ساعت ١٢:٥٥ نصف شب هستش و تو خوایی .
امروز من تعطیل بودم وتا دیر وقت خوابیدیم چون شب قبل دیر خوابیده بودیم .و ظهر رفتیم خونه مانی جون تا سری بهش بزنیم و تا شب اونجا بودیم و خوش گذشت و تو کلی. با مانی بازی کردی وهمش بغلش میرفتی وبوسش میکردی و خودت وبراش لوس میکردی.و کلی برامون شیرین کاری کردی وما رو خندوندی .از ظهر نخوابیده بودی وشب ساعت ١١ دیگه خودت بالشت اوردی و خوابیدی..و ما هم تو رو همینجوری بغلت کردیم و اوردیم خونه و رو تختت گذاشتیم و لالا کردی عزیزم .
خوابهای قشنگی ببینی فرشته مهربون من
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی