یاسین جونیاسین جون، تا این لحظه: 13 سال و 28 روز سن داره

عشق مامان و بابا

خاطرات

1391/1/29 21:14
نویسنده : مریم
130 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز دلم

الان ساعت 9 شب هستش من و بابایی تابت دادیم تا خوابت ببره که بیایم برات مطلب بنویسیم

قربونت برم من هفته پیش با ماشین بد جوری تصادف کردم فقط خدا رو شکر که تو توی ماشین نبودی و به همین

خاطر باید خونه مامانی بمونیم تا بتونیم کارهامون رو انجام بدیم .تو هم این چند روز با مامان بزرگ تنها بودی.راستی جونم

برات بگه که تو مامانی رو خیلی دوست داری وقتی اون رو می بینی می دویی می ری تو بغلش ولپاتو می مالی به صورت مامانی

وکلی خودتو براش لوس می کنی.

امروز عمو حامدت  رادین  رو اورد اینجا تا با هم بازی کنید تو هم خیلی خوشحال شده بودی و یه عالمه با همدیگه بازی کردین.

راستی امروز یه حرف جدید یاد گرفتی همش تکرار میکردی اب اب اب حرفهای دیگه ای هم بلدی مثل باباومامان ود-د و به به ونه که همیشه تکرار می کنی..

این چند روز هم مرخصی داشتم و همش با تو بازی می کردم و کیف می کردیم.

من و بابا تو رو از همه دنیا بیشتر دوست داریم و امیدواریم همیشه سالم وسلامت و شاد باشی.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)